اینبار فقط می نویسم... می نویسم
بدون آهنگ... می نویسم بدون قافیه، بدون وزن... می نوسم چون دلم
تنگ است... می نویسم چون دلم خسته است... ...می
نویسم چون دلم خون است... می نویسم از برای تو ای مادرم ای مادر
مهربانم... و برای آرام شدن دلم نوشتم... برای تو می نویسم ای مادرم
ای تمام امیدم ،ای تمام زندگیم که تمام زندگیم بدرب سوخته ای زهم پاشید... برای
مادر جوانم خون میگریم که فقط زخم تنت را به ما نشان دادند... برای
مادری خون میگریم که فقط هیجده ساله بود...
+ نوشته شده در چهارشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۰ ساعت 12:5 PM توسط مهدی دردشتیان
|
خدا را شاکرم از اینکه در بستر تاریخ و زمان ، در چنین بحبوحه ی مهمی، این بیرق هدایت حسینی را مستمسک ما برای وصال به حقیقت قرار داد. از خارج ایران وقتی به جریان نوین و نورانی نهضت روشنگر امام حسین (ع) و انقلاب اسلامی که می نگریم به اهمیت و تاثیر خطیر خصوصا جنبه بین المللی تبلیغ دین واقف و از آن دلشادیم که پرچم را خدا به ید ما ایرانیان سپرده. باشد که قدردان این نعمت بزرگ باشیم. خدا را شاکرم که در سایه ی عنایات پدری مهربان و دلسوز که مربی و استاد این حقیر در این مسیر نورانی هستند ، بهار جوانی و جان ناقابل را ارزانی راه اهل بیت (ع) داشته و از سال ۱۳۸۵در آمریکای شمالی، در جلسات و هیئات این دیار توفیق مداحی داشته ام، و ما قبل از آن نیز در میهن اسلامی عزیزمان با درک محضر ذاکرین خالص آستان عصمت و طهارت و در سالهای شیرین نوجوانی توفیق شاگردی داشته ام. که شاکر این نعمات بودن باعث فزونی نعمت خواهد گشت.