
به نام خدایی که ما را ولای اهل بیت (س) داد....
سلام بر شیرخواره ی تشنه لبی که کوچکترین فدایی ولایت بود بعد از محسن ابن علی (علیه سلام الله)
-
عید غدیر بود و مدعو مسجد جامع ایرانیان تورنتو بودم. زمزمه های دعوت برای محرم بود. امسال چهارمین محرمی بود که در این سوی دنیا قرار بود اقامه عزا کنیم. امتحانات ترم دانشگاه هم خدا رو شکر با محرم تداخلی نداشت و میشد از شب سوم قول داد.
حامد از کلرادو که به تازگی از ایران آمده زنگ زده بود و نگران نبود که محرم اینجا شور ایران نباشد. گفتم محرم در غربت شور عجیبی دارد...غربت خودت به غربت اهل بیت -س- و سوز روضه ها اضافه میشود...شور محرم هر سال بیشتر میشود
زمزمه ی های دعوت برای محرم هم از مسجد نیویورک بود...هم مسجد واشنگتن..هم کالیفرنیا...هر کدام به دلیلی میسر نبود. ولی تورنتو هم نزدیک بود و هم قسمت ما را نوشته بودند آنجا... رییس هیات امنای مسجد ایرانیان تورنتو دعوت کننده ی ظاهری محرم بود و در باطن مولایمان امام زمان (عج) خواسته بودند امسال آنجا نوکری کنم...
دعوت دوستان را اجابت کردم و از شب چهارم محرم - شب روضه ی دو طفلان حضرت زینب(س) - توانستم خدمت کنم. سخنران مهمان استاد اسدی گرمارودی بود که من این بزرگوار را تا قبل از محرم نمیشناختم. مرد بسیار افتاده و خاشع. و از نظر علمی غنی و عالم به نظر میرسیدند. رییس بخش معارف دانشگاه شریف و دارای سابقه ای طولانی در تدریس علوم دینی و تالیف کتب ارزشمند در مورد اهل بیت - علیهم السلام
هر شب روضه ی عزیزی...تا شب علی اکبر -علیه سلام الله
از خیمه برون چو رسول الله...
شب تاسوعا و انی انالعباس
و شب عاشورا و دم سینه زنی زیارت وارث
یا وارث آدم صفی الله...
و روز عاشورا
همه جاکربلا همه جا نینوا...
شب عاشورا همه آمده بودند و مسجد جا نداشت پشت سر من هم در شبستان مسجد آدم نشسته بود بعد از جلسه به من گفتند راهروها و زیر زمین مسجد هم مملو از جمعیت بوده و خیلی ها به علت سرمای شدید بیرون و برف شدیدی که تورنتو دارد در نبود جا از مراسم محروم شدند...
شب تاسوعا هم حال یک خانمی در انتهای مجلس به هم خورد...نمیدانم گفتند سکته کرده بود...آنهم در مجلس روضه ی سقا...خوشا به حالش چه کرده بود که روزی اش این بود در شب تاسوعا و روضه ی مولا بود...تا آمبولانس رسید حواس جمعیت معطوف به عقب بود...دل تو دل کسی نبود ...و من از بالای منبر ناظر بودم همه ی این صحنات را...یاد غربت آل الله افتادم...
ظهر عاشورا...دکتر اسدی روضه ای خواند از گودی قتلگاه...روضه ای مکشوف...داشتم دیوانه میشدم...نوبت به من رسید دیگر نتوانستم بخوانم ....خیلی سخت بود... خودشان یاری کردند و الا محال بود...
شام غریبان با هم وداع خواندیم از زبان زینب کبری-س- الوداع ای یار عطشان....
محرم تمام شد ...پر شور تر از سال قبل
ماندیم و انتظار تا محرم بعدی....